چند پارتی نامجون
وقتی هم گروهیت عاشقته و تو دعوا بهت حمله میکنه
p1
ا.ت ویو
سرم گذاشته بودم رو میز و گریه میکردم هنوز جای چکش و زخم و فشارایی که بهم داده بود میسوخت و اعضا یکی یکی مدام در میزدن ...جین...ته....کوک...هق اما برام هم نبودن...نگاه به دستم کردم که انگار زیر هفت تن بار خورد شده بود و کبود بود ناخودآگاه دستتو به سمت گردنم بردم و به خودم تو اینه نگاه کردم اینقدر فشار داده بود که خون لختگی زیر پوستم شده بود و یه طرف صورتمم هم رنگ چشمام قرمز شده بود....صدای در زدن امد توجه نکردم اما با صدای خودش دوباره اشک از چشمام جوشید
نامی: دخترهی لوس...بساطتت رو از اینجا ببر دیگه نمیخوام چشمم بهت بیفته
ا.ت حرفی نزد و با چشمای اشکی شروع کرد جمع کردن وسایلش...اما نمیدونست واقعا تو دل نامجون چی میگذره
نامجون ویو
وقتی اعضا خونه نبودن با ا.ت سر یه موضوعی دعوام شد و با اینکه حق با اون بود من...من تا خورد زدمش و حتی اینقدر گلوش رو فشار دادم که نزدیک بود بمیره تا اینکه بچه ها رسیدن و گرفتنم ولی....
فلش بک به چند ساعت پیش
ا.ت سعی داشت دستی که دور گردنش رو بکنه اما زورش نمیرسید صورتش قرمز شده بود و نمیتونست نفس بکشه و فشاری که به گلوش آمده بود خیلی زید بود....با همون دستای خونی و کبود که در اثر ضربات نامی بهش بود آخرین زورشو زد که یهو در باز شد و جین امد توی خونه و با دیدن اوضاع سریع کوک رو کشید و پرت کرد رو مبل
جین: چیکار میکنی نامجون
ا.ت: ه...یو....نگ
نامی بی جواب با شنیدن صدای ا.ت دوباره سمتش یورش برد و یه چک زد بهش که جین گرفتش
جین: اروم باش نامجونننن ببین چیکارش کردی!
نامب با داد جین به خودش امد و نگاهی به صورت ا.ت کرد توی چشماش اشک جمع شد و دست جین رو پس زد و کنارش نشست...تا خواست بهش دست بزنه دوباره جین محکم گرفتش و داد زد و جیهوپ از پایین امد
جین: هوبی ا.ت رو ببر تو اتاقش در هم از داخل قفل کن
جیهوپ: چیشده؟
جین: بدو
جیهوپ: به حرف جین گوش کرد و ا.ت رو برد داخل اتاق و گذاشتش رو تخت
جین با نامی حرف میزد و وقتی مطمئن شد خودشه ولش کرد که اعضا با بهت داشتن بهشون نگاه میکردن
و نامجون خسته رفت پشت در اتاق ا.ت و افتاد زمین
نامی: ..ا.ت.... بب..ببخشید...ا.ت(بغض و شروع گریه)
جین با تاسف نامی رو بلند کرد و برد تو اتاق خودش
جین: یکم استراحت کن
وقتی امد پیش بقیه دید جیهوپ و اعضا دارم پشت در ا.ت در میزدن
جین: مگه تو داخل نبودی؟
جیهوپ: چرا اما ا.ت ازم آب خواست و وقتی برگشتم دیدم در رو قفل کرده
پایان فلش بک
۴۰ 💗
p1
ا.ت ویو
سرم گذاشته بودم رو میز و گریه میکردم هنوز جای چکش و زخم و فشارایی که بهم داده بود میسوخت و اعضا یکی یکی مدام در میزدن ...جین...ته....کوک...هق اما برام هم نبودن...نگاه به دستم کردم که انگار زیر هفت تن بار خورد شده بود و کبود بود ناخودآگاه دستتو به سمت گردنم بردم و به خودم تو اینه نگاه کردم اینقدر فشار داده بود که خون لختگی زیر پوستم شده بود و یه طرف صورتمم هم رنگ چشمام قرمز شده بود....صدای در زدن امد توجه نکردم اما با صدای خودش دوباره اشک از چشمام جوشید
نامی: دخترهی لوس...بساطتت رو از اینجا ببر دیگه نمیخوام چشمم بهت بیفته
ا.ت حرفی نزد و با چشمای اشکی شروع کرد جمع کردن وسایلش...اما نمیدونست واقعا تو دل نامجون چی میگذره
نامجون ویو
وقتی اعضا خونه نبودن با ا.ت سر یه موضوعی دعوام شد و با اینکه حق با اون بود من...من تا خورد زدمش و حتی اینقدر گلوش رو فشار دادم که نزدیک بود بمیره تا اینکه بچه ها رسیدن و گرفتنم ولی....
فلش بک به چند ساعت پیش
ا.ت سعی داشت دستی که دور گردنش رو بکنه اما زورش نمیرسید صورتش قرمز شده بود و نمیتونست نفس بکشه و فشاری که به گلوش آمده بود خیلی زید بود....با همون دستای خونی و کبود که در اثر ضربات نامی بهش بود آخرین زورشو زد که یهو در باز شد و جین امد توی خونه و با دیدن اوضاع سریع کوک رو کشید و پرت کرد رو مبل
جین: چیکار میکنی نامجون
ا.ت: ه...یو....نگ
نامی بی جواب با شنیدن صدای ا.ت دوباره سمتش یورش برد و یه چک زد بهش که جین گرفتش
جین: اروم باش نامجونننن ببین چیکارش کردی!
نامب با داد جین به خودش امد و نگاهی به صورت ا.ت کرد توی چشماش اشک جمع شد و دست جین رو پس زد و کنارش نشست...تا خواست بهش دست بزنه دوباره جین محکم گرفتش و داد زد و جیهوپ از پایین امد
جین: هوبی ا.ت رو ببر تو اتاقش در هم از داخل قفل کن
جیهوپ: چیشده؟
جین: بدو
جیهوپ: به حرف جین گوش کرد و ا.ت رو برد داخل اتاق و گذاشتش رو تخت
جین با نامی حرف میزد و وقتی مطمئن شد خودشه ولش کرد که اعضا با بهت داشتن بهشون نگاه میکردن
و نامجون خسته رفت پشت در اتاق ا.ت و افتاد زمین
نامی: ..ا.ت.... بب..ببخشید...ا.ت(بغض و شروع گریه)
جین با تاسف نامی رو بلند کرد و برد تو اتاق خودش
جین: یکم استراحت کن
وقتی امد پیش بقیه دید جیهوپ و اعضا دارم پشت در ا.ت در میزدن
جین: مگه تو داخل نبودی؟
جیهوپ: چرا اما ا.ت ازم آب خواست و وقتی برگشتم دیدم در رو قفل کرده
پایان فلش بک
۴۰ 💗
- ۲۱.۰k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط